English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5587 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
regenerative memory U رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
Dont ever come here again. دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار. [اینجا نیا.]
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . U بگذار بماند تا فردا
leave it over U عجاله بگذارید بماند
he is to stay U قرار است بماند
he is to stay U بنا است بماند
If I dont forget . U اگر یادم بماند ( نرود)
i do not u.his wanting to say U نمیفهم چرامی خواهد بماند
under pledge of secrecy U با این قول که راز پوشیده بماند
date U افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
him to stay U نتوانستم او راوادار کنم بماندحریف اونشدم بماند
dates U افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . U میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
pivot foot U پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
flying dutchman U ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
dunnage U کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
hung bomb U بمبی که پس از پرتاب خود به خود به هواپیما اویزان بماند
here U در اینجا
here U اینجا
so far U تا اینجا
thus far U تا اینجا
in these parts <adv.> U در اینجا
hitherto U تا اینجا
where U اینجا
hither U به اینجا
in this country <adv.> U در اینجا
hither U اینجا
It is for yours for keeps . U پیش خودت بماند ( مال خودت )
We are short of space here . U اینجا جا کم داریم
i am a stranger here U من اینجا غریبم
passim U اینجا وانجا
up and down U اینجا وانجا
here and there U اینجا انجا
i had hom there U اینجا گیرش اوردم
i do not belong here U من اهل اینجا نیستم
i wish to stay here U میخواهم اینجا بمانم
isn't he there U ایا او اینجا نیست
I wI'll get off here. U اینجا پیاده می شوم
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
Let us get out of here! U برویم از اینجا بیرون!
Come here tomorrow . U فردا بیا اینجا
Make some room here. U یک قدری اینجا جا باز کن
Out with them! U بروند بیرون [از اینجا] !
make oneself scarce <idiom> U دور شو ،از اینجا برو
hereon U در این مورد در اینجا
here lies U در اینجا دفن است
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
no one is here U هیچکس اینجا نیست
I am just passing through. فقط از اینجا میگذرم.
take away your things U اسباب خود را از اینجا ببرید
It is extremely hot in here . U اینجا بی اندازه گرم است
what is your business here U کار شما اینجا چیست
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose. U ماندن او در اینجا بی فایده است
I dropped in to say hello. U آمدم اینجا یک سلامی بکنم
He promised me to be here at noon . U به من قول داد ظهر اینجا با شد
He usually drops by to see me . U غالبا" می آید اینجا بدیدن من
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
Left out of one place and driven away from another. <proverb> U از آنجا مانده از اینجا رانده .
I am here on holiday. من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
None of that here. Nothing doing here. U اینجا از این خبرها نیست
I am here on business. برای تجارت اینجا آمدم.
I am here on business. برای کار اینجا آمدم.
Is there a car wash? U آیا اینجا کارواش هست؟
Is there a car wash? U آیا اینجا ماشینشویی هست؟
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Please sign here. لطفا اینجا را امضا کنید.
The bus to ... stops here. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
He came over here in a mad rush. U او [مرد] با کله اینجا آمد.
i intend to stay here U قصد دارم اینجا بمانم
i have come on business U کاری دارم اینجا امدم
Just sign here and leave at that . U اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
I am working here non-stop. U یک بند دارم اینجا کار می کنم
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
Could you put us up for the night ? U ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Can we camp here? U آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
How dare he come here . U غلط می کند قدم اینجا بگذارد
How long can I park here? U چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
Can we camp here? U آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
How long does the train stop here? U چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
May I park there? U ممکن است اینجا پارک کنم؟
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
This is a good residential are ( neighbourhood ) . U اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
This is an ideal spot for picnics . U اینجا برای پیک نیک ماه است
hic jacet U در اینجا خفته است ه کتیبه روی قبر
His coming here was quite accidental. U آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Is there a camp site near here? U آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
Is there a camp site near here? U آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
They dont recognize your high-school diploma here. U دیپلم دبیرستان شما را اینجا برسمیت نمی شناسند
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
She comes here once in a blue moon . U سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Are there any antiquities here? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
We consider it a great honor to have you here with us tonight. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
What is going on here? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
in due f. U باید
shall U باید
there is a rule that... U که باید.....
should U باید
to have to U باید
ought U باید
outh U باید
must U باید
the f. of a table U باید
maun U باید
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. U حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
I am here for a language course U من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
i ougth to go U باید رفت
you must know U باید بدانید
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
it is to be noted that U باید دانست که
i ought to go U باید بروم
how shall we proceed U چه باید کرد
i ougth to go U باید بروم
one must go U باید رفت
as it deserves U چنانکه باید
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
i must go U باید بروم
ought U باید وشاید
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
comme il faut U چنانکه باید وشاید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once. باید فورا بروم.
meetly U چنانکه باید و شاید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
it is to be noted that U باید توجه کردکه
prettily U بخوبی چنانکه باید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
enow U بسنده انقدرکه باید
he must have gone U باید رفته باشد
he needs must go U ناچار باید برود
chicane U مانعی که باید دور زد
shall i go? U ایا باید بروم
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
you must go U شما باید بروید
the needful U انچه باید کرد
you might have come U باید امده باشید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
load U کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
loads U کاری که باید انجام شود
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com